27 بلاگ

...این کشته‏ ى فتاده به هامون، حسین توست...

27 بلاگ

...این کشته‏ ى فتاده به هامون، حسین توست...

27 بلاگ

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!

نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!

این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار

پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!

باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا

به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!

شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار

دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!

جان منسوخت بر " آن مرد " که در شط فرات

تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!

هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین

ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!

ایمیل مدیر : Haami@Mailfa.Org

آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۹
    .

۷ مطلب با موضوع «• بخش أزاد» ثبت شده است

.

.
برای ما که خسته‌ایم و دل شکسته‌ایم، نه

ولی برای «عده‌ای»، چه خوب شد نیامدی…
.

۰۹ تیر ۰۲ ، ۰۰:۰۰


در دین افراط و تفریط نکنید.

اگر مقدر باشد که در شرایط کنونی مراسم اباعبدالله برگزار نگردد تا جانِ محبین اهل بیت در امان باشد ، باید تمکین نموده و برای شفای مرضا و همچنین برای رفع این بلا جمیعاً دعا و طلب مغفرت کنیم.

حاج آقا کلاتیان

برای شفای عاجل همه مرضای ملتمس دعا ، یک حمد بخوانید و سه صلوات بفرستید.

به نیابت از همه کسانی که به این بلا مبتلا شده اند یک حمد و سه صلوات بفرستید.

از پروردگار متعال برای آمرزش گناهان خود و همه ی مسلمین و شعیان دعا بفرمایید.

۱۲ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۵۰

مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشته‌ای پرسید.فرشته به او گفت : بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.

سپس هر دو با هم وارد اتاقی شدند. در آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا نشسته بودند،گرسنه و تشنه،ناامید و درمانده...

هر کدام از آن‌ها قاشقی در دست داشت با دسته‌ای بسیار بلند، بلندتر از دست‌های‌شان،آنقدر بلند که هیچ کدام نمی‌توانستند با آن قاشق‌ها غذا در دهان‌شان بگذارند. شکنجه‌ی وحشتناکی بود.

پس از چند لحظه فرشته گفت: حال بیا تا بهشت را به تو نشان بدهم. سپس هر دو وارد اتاق دیگری شدند.کاملاً شبیه اتاق اول،همان ظرف بزرگ غذا و و عده‌ای به دور آن، و همان قاشق‌های دسته بلند؛ 
اما آن جا همه شاد و سیر بودند...

مرد گفت: من نمی‌فهمم، آخر چطور ممکن است در این اتاق همه خوشحال باشند و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟

فرشته لبخندی زد و گفت: ساده است،این جا مردمی هستند که یاد گرفته اند به یکدیگر غذا بدهند ...

۲۷ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۰۰

◘ شیعه بودن درد دارد ؛ دردش باید کشید.

• اگر شیعه هستی ولی از شیعه بودن عزاداری برای امام حسین (محرم و صفر) و حضرت زهرا (فاطمیه) و حضرت علی (ماه رمضان) بلدی و در بقیه ایام سال هیچ فعالیت مذهبی دیگه ای نداری ؛ پس ادعای مذهبی بودن نداشته باشید.

- مذهبی بودن و شیعه بودن به این نیست که ایام عزاداری ائمه اطهار پیداتون بشه و عزاداری کنید و به سر و سینه بزنید و ادای مذهبی بودن در بیارید.

- هر وقت یاد گرفتید که بدون اینکه در ایام سوگواری عزاداری کنید و در همه مراسم های مذهبی (میلاد همه امامان و معصومین و شاد کردن دل مردم و انجام کار خیر مثل کمک به هم نوع کاری انجام دهید) این اهمیت دارد و الا خیلی ها بلدند که ادعای مذهبی بودن داشته باشند و حسین حسین کنند و ادعای محبت و مرید اباالفضل و عباس بودن بکنند ولی فقط محدود به همان ماه محرم و صفر.

۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۵۳

• شیعه بودن درد دارد ... دردش باید کشید.

۰۸ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۳

خداوند از سر تقصیرات و گناهان محبین و شیعیان حسین بگذره.

خداوند اون دسته از محبین حسین را که از راه حسین جدا شده اند ، نجات بدهد.

آمین 🤲🏻 

۰۹ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۴۵

قصاب استکان چای را که در دستش بود روی سینی قرار داد و پیاله آب را که از قبل آماده کرده بود جلوی دهان گوسفند گرفت، حیوان چند قلپی آب خورد خون در چشمهایش میدوید و خودش را دائم تکان میداد، با زور تکان ها چند دانه توت آبدار به زمین افتاد و ترکید.
قصاب رگ ساعد ورزیده اش باد کرده بود، طناب را برید و با حرکتی گوسفند را کله پا کرد. بعد محسن و پدرش رفتند و پای حیوان را گرفتند .
گوسفند آخرین تمنا های خودش را به صورت "بع بع" سر میداد اما بقیه از فهم این التماس ها عاجز بودند یعنی تمایلی نداشتند که بفهمند، چشمهایش التماس میکرد انگار که امید به زندگی دارد همان زندگی حیوانی خود که برای انسان ها بی ارزش بود.

#جمشید_بیچرانلو
#پروانه

۰۲ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۳۹