27 بلاگ

...این کشته‏ ى فتاده به هامون، حسین توست...

27 بلاگ

...این کشته‏ ى فتاده به هامون، حسین توست...

27 بلاگ

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!

نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!

این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار

پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!

باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا

به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!

شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار

دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!

جان منسوخت بر " آن مرد " که در شط فرات

تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!

هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین

ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!

ایمیل مدیر : Haami@Mailfa.Org

آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۹
    .

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است




دنیایش مثل آخرت یزید است.

آخرت یزید، به سبب پدید آوردن واقعة عاشورا ، با دردناک‌ترین مجازات‌ها همراه است. این مثل به گذراندن زندگی با سختی و بدبختی اشاره دارد. گونه های دیگر آن عبارتند از:
الف) دنیای ما بدتر از آخرت یزید است.
ب) عاقبتش مثل عاقبت یزید شده است.




آش یزید را می‌‌خوری و برای امام حسین(ع) سینه می‌زنی؟

خطاب به کسی گفته می‌شود که در ظاهر ادعای دوستی می‌‌کند و در نهان دشمنی می‌ورزد. این مثل با مثل‌های زیر هم معناست: الف) نماز علی را می‌خواند و پلوی معاویه را می‌خورد.
ب) هم طبال یزید است و هم علم دار حسین(ع)

مثل مادر وهب

وهب یکی از دلاوران کربلا بود که به دست سپاه یزید به شهادت رسید. مادرش زنی بسیار شجاع بود. او از شدت خشم‌، عمود خیمه را کشید، به میدان رفت و قاتل پسرش را با یک ضربه به قتل رساند. مثل بدین واقعه نظر دارد و برای بیان شجاعت ، زبان آموزی، ایثارگری و ارادت به اهل بیت (ع) به کار می‌‌رود.

ما اهل کوفه نیستیم، امام تنها بماند.

تناقض در رفتار ، نیرنگ و تزلزل، سرکشی در برابر فرمانروایان، فرصت طلبی، اخلاق ناپسند، آزمندی و شایعه پذیری بخشی از ویژگی‌های مردم کوفه است. امام علی(ع)، امام مجتبی (ع)، مسلم بن عقیل و سیدالشهدا(ع) هر یک به گونه‌ای بی‌وفایی و سست عهدی کوفیان را تجربه کردند. این عبارت از شعرهای مردم ما است و در زمان انقلاب و جنگ تحمیلی زیاد به کار برده می‌شد.

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله!

این مصرع که در چاووش خوانی‌‌های مسافران کربلا خوانده می‌شد، از خطبه‌ امام حسین (ع) هنگام خروج از مکه برگرفته شده است. حضرت در آن موقعیت فرمود: «هر که می‌خواهد خون خود را در راه ما نثار کند و آماده حرکت است، همراه ما در مسیر کوچ گام نهد. این مثل به زیارت، ایثار، جانبازی و آمادگی اشاره دارد.

مگر پول ما سکه یزید دارد؟

سکه یزید در برابر سکه امام علی(ع) قرار دارد. سکه علی(ع) از رونق و ارزش برخوردار است و مسلمانان با جان و دل آن را می‌پذیرند. ولی سکه یزید، به سبب ستم‌های فراوانش، نزد مؤمنان جایگاهی ندارد و از پذیرش آن سرباز می‌زنند. این مثل به بی‌ارزش بودن پول اشاره دارد و در برابر کسی که حاضر نیست حتی با گرفتن پول کاری انجام دهد و انسان را از ثمره حرفه‌اش بهره‌مند سازد،‌ به کار می‌رود.

هم از گندم ری افتاد، هم از خرمای بصره

قرار بود ابن سعد حاکم ری باشد و در حال آماده شدن برای سفر بود که واقعه کربلا پیش آمد. ابن زیاد از او خواست، اول با حسین بن علی(ع) بجنگد و سپس به حکومت ری بپردازد. ابن سعد از پذیرش این خواسته خودداری کرد. ابن زیاد گفت: «اگر چنین نکند، باید فرمان حکومت ری را پس دهد.»
ابن سعد که نمی‌توانست از حکومت ری بگذرد، تن به قضا داد و به قرارگاه حسین(ع) لشکر کشید. وقتی به کربلا رسید، امام حسین(ع) به او پیام داد: «در تاریکی شب به دیدارم بیا.‌»
چون آمد، به وی فرمود: «راهی انتخاب کن که به صلاح دنیا و آخرتت باشد. »
ابن سعد گفت: «می‌ترسم ابن زیاد در کوفه خانه‌ام را خراب کند.‌» حضرت فرمود:‌«سرایی نیک تر از آن به تو خواهم داد.»
ابن سعد گفت: «در ولایت کوفه ملک و باغ بسیار دارم. همه را مصادره می‌کنند و از من می‌گیرند.»
حضرت فرمود: «به تو در حجاز مزرعه‌های سر سبز ـ که هزار بار بهتر از مزرعه‌های کوفه است ـ می‌بخشم.»
ابن سعد سر به زیر افکند و مدتی در فکر فرو رفت. آن گاه پرسید:‌«چگونه دل از حکومت بردارم؟»
حضرت از طمع کاری و مقام دوستی او تعجب کرد و فرمود: «امیدوارم از گندم ری نخوری!»
ابن سعد پاسخ داد: ‌«اگر گندم نباشد، جو می‌خورم!»
آن گاه به قرارگاه خود بازگشت و آمادة‌ نبرد شد. پس از شهادت امام و یارانش،‌ به سبب حوادثی که پیاپی رخ داد، ابن سعد به مراد خود نرسید و نتوانست فرماندار ری شود. او و پسرش به فرمان برادر همسرش، مختار ثقفی که بر کوفه دست یافته یود، به قتل رسیدند. بدین ترتیب، هم از گندم ری ماند و هم از خرمای بصره. این مثل به طمع کاری اشاره می‌کند و دربارة کسانی به کار می‌رود که سود اندک را نادیده می‌گیرند و برای رسیدن به سود بیش‌تر ،‌سرمایه اصلی را هم از دست می‌دهند.

 

من از بهر حسین در اضطرابم تو از عباس می‌گویی جوابم!؟

چون پیک کربلا به مدینه رسید،‌ ام البنین درباره حضرت حسین(ع) پرسید. پیک از پسرش عباس سخن گفت. ام البنین چند بار پرسش خویش را تکرار کرد و هر بار درباره عباس شنید. سرانجام به ستوه آمد و گفت: من از بهر حسین در اضطرابم
تو از عباس می‌گویی جوابم!

این مثل در مورد کسی به کار می‌رود که پاسخ نامربوط و خارج از موضوع می‌دهد.

مثل حرمله

حرمله سوی گلوی علی اصغر، کودک شیرخوار حضرت امام حسین(ع) ، تیرافکند و بی رحمانه وی را به قتل رساند. بدین سبب برای بیان شدت سنگ دلی افراد، آن ها را به حرمله تشبیه می‌کنند.

آ

ب دست یزد افتاده است

در روزگار شاهان ستمگر، مأموران آب رسانی (میراب‌ها) که در آن زمان بلدیه نامیده می‌شدند، با خیانت و سخت گیری‌های ناروا، آسایش را از مردم می‌ربودند. در چنین شرایطی، ناله‌مردم به آسمان بلند می‌شد که : «ما اسیر دست ستمگیریم و آب در دست یزید افتاده است.» این مثل کنایه‌ای است از اسیر شدن در دست ستمگر، سپرده شدن امور به دست مسؤولان سخت گیر و مقرراتی، افتادن سر رشته کارها به دست اشخاص خسیس، محتکر و گران فروش .




۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۴:۱۹

• - ابر سیلی


 


دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود
                      گوشه ویرانه جای بلبل زهرا نبود
جان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی
                  هیچ‌کس در گوشه ویران به یاد ما نبود
دخترم روزیکه من در خیمه بوسیدم تو را
                  ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود
جان بابا، هر کجا نام تو را بردم به لب
                      پاسخم جز کعب نی ،جز سیلی اعدا نبود
دخترم وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت
          عمه آیا در کنارت بود بابا ،یا نبود
جان بابا، هم مرا ،هم عمه ام را می‌زدند
                  ذره‌ای رحم و مروت در دل آنها نبود
دخترم وقتی عدو می‌زد تو را برگو مگر
                      حضرت سجاد زین‌العابدین آنجا نبود
جان بابا بود، اما دستهایش بسته بود
                       کس به جز زنجیر خونین، یار آن مولا نبود
دخترم آن شب که درصحرافتادی ازنفس
                مادرم زهرا (س) مگر با تو در آن صحرانبود
جان بابا من دویدم زجر هم می‌زد مرا
                        آن ستمگر شرمش از پیغمبر و زهرا نبود
دخترم من از فراز نی نگاهم با تو بود
                        تو چرا چشمت به نوک نیزه اعدا نبود
جان بابا ابر سیلی دیده‌ام را بسته بود
                      ورنه از تو لحظه‌ای غافل دلم بابا نبود
دخترم شورها بر شعر میثم داده‌ایم
                          ورنه در آوای او فریاد عاشورا نبود
جان بابا دست آن افتاده را خواهم گرفت
                   ز آن که او جز ذاکر و مرثیه خوان ما نبود



نام شاعر:حاج غلامرضا سازگار (میثم)

 برگرفته از تارنمای "وارث"

۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۳:۵۴


چرا امام حسین(ع) در ظهر عاشورا نماز خوف خواند؟

جنگى که در صبح عاشورا آغاز شد، جنگى بود بسیار نابرابر، هم از نظر تعداد نفرات و هم از نظر ادوات و ابزار جنگى، و هم از نظر اکمالات و پشتیبانى، در این نبرد امام و یارانش در محاصره مطلق قرار داشتند دشمن مى خواست آنان را زنده دستگیر کند، ولى مقاومت و رزم یاران امام چنان بود که یک نفر زنده دستگیر نگردید، حمله هاى مکرر و پى در پى دشمن به خوبى دفع گردید.

-به گزارش خیمه گاه :
عمربن سعد فرمان دیگرى صادر کرد که از چپ و راست بر سپاه حسین بتازند، و فرمان داد به خیمه ها آتش بیندازند و یزیدیان  چنین کردند، حمله کردند. به آتش افکنى پرداختند.
شمر آن قدر به خیمه ها نزدیک شد که با سرنیزه اش خیمه اى را سوراخ کرد. یاران امام این حملات را نیز با فداکارى بى نظیر دفع کردند، یزیدیان که از حمله بر چپ و راست سپاه امام نتیجه نگرفتند دوباره از پیش رو بر سپاه امام تاختند تا باقى مانده سپاه مقاوم و خستگى ناپذیر امام را که تشنگى سراپاى آنان را فراگرفته بود نابود سازند، ولى آنان همچنان شجاعانه مقاومت کردند و حماسه آفریدند. شهداى زیادى در راه خدا تقدیم کردند و تعداد زخمى ها زیادشدند.
در این حال ابوثمامه صائدى، مجاهد دلاور پیکار عاشورا، کثرت شهدا و قلّت سپاه را بدید، به پیشواى شهیدان عرض کرد: جانم به فدایت! دشمن نزدیک شده و چیزى از عمرم باقى نمانده، آرزومندم وقتى خدا را ملاقات مى کنم نماز ظهر را که وقتش رسیده بجا آورده باشم.
 قسم به خداوند تا من کشته نشوم تو کشته نخواهى شد. امام سر به آسمان برداشت و فرمود: «ذکرت الصلاة، جعلک الله من المصلین الذاکرین ! نعم، هذا أول وقتها. ثم قال : سلوهم أن یکفوا عنا حتى نصلی; به یاد نماز افتادى، خداى ترا از نمازگزاران قراردهد و از ذاکران بداند. بلى! حالا وقت نماز فرا رسیده است از آنان بخواهید که ساعتى دست از جنگ بردارند تا ما نماز بخوانیم».
وقتى که به لشکر کوفه پیشنهاد شد که لحظه اى دست از جنگ بکشند تا پیشواى شهیدان نماز بخوانند، ولى حصین بن نمیر که یکى از سران لشکر یزیدیان بود، گفت: نماز شما قبول نمى شود.
حبیب سردار سپاه حسینى او را پاسخ گفت: نماز اهل بیت رسول اللّه و یاران او قبول نمى شود و نماز چون تو الاغى قبول مى شود؟! حصین به سوى حبیب بتاخت،
حبیب به مقابله برخواست،وبانخستین ضربت کار حصین را تمام کرد. سپس حبیب یک تنه بر سپاه یزیدیان بتاخت و شصت دو تن را به خاک انداخت و سرانجام به شهادت رسید. پس از شهادت حبیب، حر سردار بزرگ کوفه جنگ نمایانى کرد و به شهادت رسید. و بدینسان دشمن براى امام و یارانش فرصت ندادند تا آنان نماز بخوانند.
پیشوای شهیدان تصمیم گرفت که نماز خوف بخواند. به زهیر بن قین و سعید بن عبد اللّه فرمود: «تقدما امامى حتى اصلى الظهر، فتقدما امامه فی نحو من نصف اصحابه حتى صلى بهم صلاة الخوف» جلو بایستید و سپر باشید. زهیر و سعید جلو نصف یاران امام ایستادند بدن را سپر تیرهاى دشمن قراردادند، و از هر طرف که تیر مى آمد، تیرها را به جان مى خریدند. امام با یاران باقى مانده اش نماز خوف را به جماعت بجا آوردند و سلام دادند. نماز که تمام شد، سعید در اثر بسیارى تیر که بر پیکرش رسیده بود بر زمین افتاد و به شهادت رسید.
سعید در حالى که با بدن گلگون بر زمین افتاده بود، چنین مى گفت: خدایا بر این مردم عذاب بفرست، مانند عذابى که بر قوم عاد و ثمود فرستادى. خداوندا! سلامم را به پیامبرت برسان! و او را از درد و الم جراحت و زخمهایى که به من رسیده است آگاه ساز; زیرا هدف و مقصود من از این همه جانبازى، و تحمل این همه درد و رنج یارى کردن اولاد پیامبرت بود.سپس سعید چشمهایش را بازکرد و سیماى سالار شهیدان را تماشا نمود و عرض کرد: فرزند رسول خدا! آیا وظیفه خودم را در مقابل تو انجام دادم؟!
امام فرمود: آرى! وظیفه خود را انجام دادى! و تو پیشاپیش من در بهشت برین خواهى بود.
روح سعید سعادتمندانه به سوى خدایش پرواز کرد. در بدن سعید به غیر از ضربت شمشیر و کعب نیزه ها، سیزده تیراصابت کرده بود.
عمربن قرظه که نیز به همراه سعید بن عبدالله نگهبانى امام را به عهده گرفته بود، و در این راه چندین چوبه تیر به سر و سینه اش رسیده وبه شدّت مجروح شده بود،همزمان باسعید بر زمین افتاده بود وبه سخنان سعید و امام گوش مى داد. و اونیز همانند جمله هایى را که سعید گفته بود به امام عرض  کرد: آیا من نیز به وظیفه ام عمل کردم؟
پیشواى شهیدان همان پاسخى را که به سعید داده بود به عمر نیز داد و فرمود: «نعم انت امامى فى الجنة» سلامم را به رسول خدا برسان و به او خبر بده که من نیز در پشت سر تو به پیشگاه او و به دیدارش نائل خواهم گردید.
و بدینسان امام و یارانش در لحظات حساس نبرد عاشورا نماز خوف را با کمال عبودیت و بندگى و خضوع و خشوع به جماعت خواندند. هم امام چنین کرد و هم یارانش.
قولى هم گفته شده است که جنگ آن قدر شدید و حملات آن قدر سنگین و پى در پى بود که امام و یارانش نماز ظهر عاشورا را به طور فرادا و با ایماء و اشاره بجا آوردند.
آنان نماز خواندند. نماز در میدان جنگ! نماز دربرابر تیرهاى بى شماردشمن ! نماز با لبان تشنه و با بدنهاى مجروح!
آنان نماز خواندند، نماز در برابر اجساد مطهر شهدا، شهداى چون حبیب، شهداى چون حر دلیر، شهداى چون سعید.
آنان نماز خواندند، نماز در جلو خیمه ها، خیمه هایى که لحظات بعد طعمه حریق آتش کینه از خدا بى خبران مى شد.
آنان نمازخواندند نماز دربرابر دیدگان اشک آلود زنان و کودکان، زنان و کودکانى که نمى دانستند چه سرنوشتى در انتظار آنان مى باشد.
آنان نماز خواندند، نماز در برابر سفیر گلوله هاى دشمن و در میان آه و ناله هاى جانسوز زنان و کودکان و در میان پیکرهاى پاک و گلگون مطهر شهداى عاشورا.
آنان نماز خواندند، نمازى که همانندش تا کنون خوانده نشده و نخواهد شد. آنان به هر نحوى که امکان داشت نماز ظهر عاشورا را بجا آوردند. نمازى که وضوى آن از خون پیشانى آنان بود، نمازى که رکوع آن خم شدن بر زینهاى اسبان شان بود، نمازى که سجده آن افتادن بر زمین بود.
آرى حسین نماز خواند! چون نماز را دوست مى داشت، یاد خدا را دوست مى داشت، محبوبش را در ظهر عاشورا فراموش نکرد! هیچ وقت راضى نشد که محبوبش ناراضى باشد. و در آخرین سجده اش در حالى که همه یاران را از دست داده بود پیشانى خونین بر خاک نهاد و فرمود: «صبراً على قضائک یارب لا اله سواک یا غیاث المستغثین، مالى رب سواک ولامعبود غیرک صبراً على حکمک...».
آرى حسین نماز خواند و همه گواهى مى دهند، شهدا گواهى مى دهند. خاک کربلا گواهى مى دهد. دوست گواهى مى دهد. دشمن گواهى مى دهد و این است که در زیارت نامه آن امام همام مى خوانیم: «واشهد انّک قد اقمت الصلاة وآتیت الزکاة وأمرت بالمعروف ونهیت عن المنکر واطعت اللّه ورسوله حتّى اتیک الیقین».

۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۰


• امام حسین (علیه السلام) که بود و چه بر سرش آمد ؟!

- اطلاعاتی جامع از زندگینامه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به روایت چندین تارنمای معتبر.


ولادت

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودک را بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) (4) که به عربى (حسین ) خوانده می شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسین (ع ) و پیامبر (ص )

از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد. (8)
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. (10)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم (12)

حسین (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند... 
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت.(13) 
به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع ) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)

امام حسین (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادر نداشت . 
حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت . (15)

امام حسین (ع ) در زمان معاویه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) به شهادت رسیدند, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه به شهادت رساندن, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود. 
در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت .(16) معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...

قیام حسینى

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17) آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد. 
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است . 
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم . و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد. 
رسول گرامى (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود. (19) و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیری ها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا. (20) هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دریافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هایشان شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می شمارند, و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرموده اند. 
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من می خواندم و آن عزیز می گریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان فرمود. (21) 
نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب و جزایى گرانمایه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد. (23) 
امام صادق (ع ) می فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده اى ارزش و فضیلتش بیشتر است . (24) زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى می گراید.

-----------------------------------------------------------

پی نوشتها:

 (1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر یزید بن سکن انصارى باشد. ر. به . ک . اعیان الشیعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شیخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبیر بر وزن حسین , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, این سه کلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57.
(6) در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) کافى , ج 6, ص 33.
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - کمال الدین صدوق , ص 152.
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323.
(10) ذخائر العقبى , ص 122.
(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در این قسمت روایاتى که در کتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذکرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور که بعضى ازمورخین گفتهاند این موضوع تقریبا در سن ده سالگى امام حسین (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفید, ص 173.
(16) رجال کشى , ص 94 - کشف الغمة , ج 2, ص 206.
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20.
(18) روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به منى بروند, و در آن زمان به این حکم استحبابى عمل میکردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم یکسره به عرفات میروند.
(19) کامل الزیارات , ص 68 به بعد - مشیر الاحزان , ص 9.
(20) لهوف , ص 53.
(21) کامل الزیارات , ص 105.
(22) کامل الزیارات , ص 101.
(23) کامل الزیارات , ص 121.
(24) کامل الزیارات , ص 147.



به روایت تارنمای آوینی

به روایت تارنمای ولی عصر(عج)

تاسوعا و عاشورا به روایت تارنمای امام حسین(ع)

سایت تخصصی امام حسین(علیه السلام) به آدرس : karbobala.com

درباره حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به روایت تارنمای :
وارث


۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۳:۲۹


سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما دوستان و سروران ارجمند.

ابتدا بسیار سپاسگزاریم از حضورتون در این تارنما و امیدواریم که مطالب و اطلاعات این

تارنما
مورد پسند شما قرار بگیرد.

در این تارنما اطلاعاتی از قبل شعر ، عکس ، اخبار و مجموعاً و غالباً مطالب مذهبی ارائه

خواهد
شد.

لازم به ذکر است که تمام فعالیت های این تارنما منوط به همکاری شما بزرگواران ارجمند

می باشد
که با نظرات ، انتقادات و پیشنهاد خود ما را یاری بفرمایید.

امیدواریم که بتونیم هر آنچه که مورد نیاز شما کاربران عزیز هست را فراهم نماییم.

- توجه داشته باشید که تمامی بخش های تارنما فعال می باشد و در صورت فعال نبودن

یا مشکل
در فرصت دیگری آزمایش کنید و اگر باز هم با مشکل رو به رو شدید ، موارد

و مراتب را از 
طریق ایمیل مندرج در قسمت توضیحات تارنما ، به مدیریت اطلاع رسانی

نمایید.


- ضمناً ، قسمت "معرفی مدیر" و "تماس با مدیر" هم به زودی (نهایت 48 ساعت بعد

از انتشار
این مطالب) فعال خواهد شد در غیر اینصورت از طریق ایمیل گزارش کنید.

از ارسال پیام های تبلیغاتی و تکراری جداً خودداری نمایید.

- تبادل لینک با وبلاگ های که (موزیک دارند،از نظر حجم و قالب سنگین هستند،محتوای

نامربوط
نسبت به این تارنما دارند) صورت نخواهد گرفت !

۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۱:۳۶