27 بلاگ

...این کشته‏ ى فتاده به هامون، حسین توست...

27 بلاگ

...این کشته‏ ى فتاده به هامون، حسین توست...

27 بلاگ

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!

نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!

این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار

پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!

باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا

به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!

شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار

دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!

جان منسوخت بر " آن مرد " که در شط فرات

تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!

هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین

ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!

ایمیل مدیر : Haami@Mailfa.Org

آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۹
    .

ضرب المثل مذهبی

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۹ ب.ظ




دنیایش مثل آخرت یزید است.

آخرت یزید، به سبب پدید آوردن واقعة عاشورا ، با دردناک‌ترین مجازات‌ها همراه است. این مثل به گذراندن زندگی با سختی و بدبختی اشاره دارد. گونه های دیگر آن عبارتند از:
الف) دنیای ما بدتر از آخرت یزید است.
ب) عاقبتش مثل عاقبت یزید شده است.




آش یزید را می‌‌خوری و برای امام حسین(ع) سینه می‌زنی؟

خطاب به کسی گفته می‌شود که در ظاهر ادعای دوستی می‌‌کند و در نهان دشمنی می‌ورزد. این مثل با مثل‌های زیر هم معناست: الف) نماز علی را می‌خواند و پلوی معاویه را می‌خورد.
ب) هم طبال یزید است و هم علم دار حسین(ع)

مثل مادر وهب

وهب یکی از دلاوران کربلا بود که به دست سپاه یزید به شهادت رسید. مادرش زنی بسیار شجاع بود. او از شدت خشم‌، عمود خیمه را کشید، به میدان رفت و قاتل پسرش را با یک ضربه به قتل رساند. مثل بدین واقعه نظر دارد و برای بیان شجاعت ، زبان آموزی، ایثارگری و ارادت به اهل بیت (ع) به کار می‌‌رود.

ما اهل کوفه نیستیم، امام تنها بماند.

تناقض در رفتار ، نیرنگ و تزلزل، سرکشی در برابر فرمانروایان، فرصت طلبی، اخلاق ناپسند، آزمندی و شایعه پذیری بخشی از ویژگی‌های مردم کوفه است. امام علی(ع)، امام مجتبی (ع)، مسلم بن عقیل و سیدالشهدا(ع) هر یک به گونه‌ای بی‌وفایی و سست عهدی کوفیان را تجربه کردند. این عبارت از شعرهای مردم ما است و در زمان انقلاب و جنگ تحمیلی زیاد به کار برده می‌شد.

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله!

این مصرع که در چاووش خوانی‌‌های مسافران کربلا خوانده می‌شد، از خطبه‌ امام حسین (ع) هنگام خروج از مکه برگرفته شده است. حضرت در آن موقعیت فرمود: «هر که می‌خواهد خون خود را در راه ما نثار کند و آماده حرکت است، همراه ما در مسیر کوچ گام نهد. این مثل به زیارت، ایثار، جانبازی و آمادگی اشاره دارد.

مگر پول ما سکه یزید دارد؟

سکه یزید در برابر سکه امام علی(ع) قرار دارد. سکه علی(ع) از رونق و ارزش برخوردار است و مسلمانان با جان و دل آن را می‌پذیرند. ولی سکه یزید، به سبب ستم‌های فراوانش، نزد مؤمنان جایگاهی ندارد و از پذیرش آن سرباز می‌زنند. این مثل به بی‌ارزش بودن پول اشاره دارد و در برابر کسی که حاضر نیست حتی با گرفتن پول کاری انجام دهد و انسان را از ثمره حرفه‌اش بهره‌مند سازد،‌ به کار می‌رود.

هم از گندم ری افتاد، هم از خرمای بصره

قرار بود ابن سعد حاکم ری باشد و در حال آماده شدن برای سفر بود که واقعه کربلا پیش آمد. ابن زیاد از او خواست، اول با حسین بن علی(ع) بجنگد و سپس به حکومت ری بپردازد. ابن سعد از پذیرش این خواسته خودداری کرد. ابن زیاد گفت: «اگر چنین نکند، باید فرمان حکومت ری را پس دهد.»
ابن سعد که نمی‌توانست از حکومت ری بگذرد، تن به قضا داد و به قرارگاه حسین(ع) لشکر کشید. وقتی به کربلا رسید، امام حسین(ع) به او پیام داد: «در تاریکی شب به دیدارم بیا.‌»
چون آمد، به وی فرمود: «راهی انتخاب کن که به صلاح دنیا و آخرتت باشد. »
ابن سعد گفت: «می‌ترسم ابن زیاد در کوفه خانه‌ام را خراب کند.‌» حضرت فرمود:‌«سرایی نیک تر از آن به تو خواهم داد.»
ابن سعد گفت: «در ولایت کوفه ملک و باغ بسیار دارم. همه را مصادره می‌کنند و از من می‌گیرند.»
حضرت فرمود: «به تو در حجاز مزرعه‌های سر سبز ـ که هزار بار بهتر از مزرعه‌های کوفه است ـ می‌بخشم.»
ابن سعد سر به زیر افکند و مدتی در فکر فرو رفت. آن گاه پرسید:‌«چگونه دل از حکومت بردارم؟»
حضرت از طمع کاری و مقام دوستی او تعجب کرد و فرمود: «امیدوارم از گندم ری نخوری!»
ابن سعد پاسخ داد: ‌«اگر گندم نباشد، جو می‌خورم!»
آن گاه به قرارگاه خود بازگشت و آمادة‌ نبرد شد. پس از شهادت امام و یارانش،‌ به سبب حوادثی که پیاپی رخ داد، ابن سعد به مراد خود نرسید و نتوانست فرماندار ری شود. او و پسرش به فرمان برادر همسرش، مختار ثقفی که بر کوفه دست یافته یود، به قتل رسیدند. بدین ترتیب، هم از گندم ری ماند و هم از خرمای بصره. این مثل به طمع کاری اشاره می‌کند و دربارة کسانی به کار می‌رود که سود اندک را نادیده می‌گیرند و برای رسیدن به سود بیش‌تر ،‌سرمایه اصلی را هم از دست می‌دهند.

 

من از بهر حسین در اضطرابم تو از عباس می‌گویی جوابم!؟

چون پیک کربلا به مدینه رسید،‌ ام البنین درباره حضرت حسین(ع) پرسید. پیک از پسرش عباس سخن گفت. ام البنین چند بار پرسش خویش را تکرار کرد و هر بار درباره عباس شنید. سرانجام به ستوه آمد و گفت: من از بهر حسین در اضطرابم
تو از عباس می‌گویی جوابم!

این مثل در مورد کسی به کار می‌رود که پاسخ نامربوط و خارج از موضوع می‌دهد.

مثل حرمله

حرمله سوی گلوی علی اصغر، کودک شیرخوار حضرت امام حسین(ع) ، تیرافکند و بی رحمانه وی را به قتل رساند. بدین سبب برای بیان شدت سنگ دلی افراد، آن ها را به حرمله تشبیه می‌کنند.

آ

ب دست یزد افتاده است

در روزگار شاهان ستمگر، مأموران آب رسانی (میراب‌ها) که در آن زمان بلدیه نامیده می‌شدند، با خیانت و سخت گیری‌های ناروا، آسایش را از مردم می‌ربودند. در چنین شرایطی، ناله‌مردم به آسمان بلند می‌شد که : «ما اسیر دست ستمگیریم و آب در دست یزید افتاده است.» این مثل کنایه‌ای است از اسیر شدن در دست ستمگر، سپرده شدن امور به دست مسؤولان سخت گیر و مقرراتی، افتادن سر رشته کارها به دست اشخاص خسیس، محتکر و گران فروش .




۹۲/۰۸/۲۶