27 بلاگ

...این کشته‏ ى فتاده به هامون، حسین توست...

27 بلاگ

...این کشته‏ ى فتاده به هامون، حسین توست...

27 بلاگ

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!

نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!

این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار

پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!

باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا

به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!

شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار

دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!

جان منسوخت بر " آن مرد " که در شط فرات

تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!

هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین

ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!

ایمیل مدیر : Haami@Mailfa.Org

آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۹
    .

✅ اشعار #شب_ششم_محرم

شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۵۳ ب.ظ

__________________________
#قاسم_بن_الحسن


جلوه ی روی پنج تن قاسم 
ابنِ اِبنِ ابوالحسن قاسم 
ماهْ رخسار انجمن قاسم 
سرو خوش قامت چمن قاسم 
ذکر من وقت پر زدن قاسم 

کیست این نوجوان؟قرار حسن 
وارث عزّت و وقار حسن 
دُرّ دردانه ی تبار حسن 
همه جا هست دستیار حسن 
حسن خانه ی حسن قاسم 

گیسوان حسن مجعّد بود 
پای تا فرق چون محمّد بود 
عشق بی عشق او مردّد بود 
رنگ او سبز چون زبرجد بود 
پس عقیق است در یمن قاسم 

گردش چرخ بی دَمَش، مـُختَل 
همه بی قاسمند، ول مَعطل 
نکته ای گویمت ولی مُجمَل 
خوش بحالش که بود از اوّل 
با اباالفضل همسخن قاسم 

در جلالت به کبریا رفته 
صولتش هم به مصطفی رفته 
هیبتش هم به مرتضی رفته 
در کرامت به مجتبی رفته 
با حسین است هموطن قاسم 

روی او قبله از ازل شده است 
لب او شیشه ی عسل شده است 
صاحب پرچم و کتل شده است 
مشکلاتم اگر که حل شده است 
هست مشکل گشای من قاسم 

آه اگر بر بلا دچار شود 
آه از آن دم که سنگسار شود 
با سرِ نیزه ها شکار شود 
کفنش خاک و سنگ و خار شود 
مثل اربابِ بی کفن قاسم 

چشمش از تشنگی که کم سو شد 
سکّه ی جنگ آن ورش رو شد 
وارث روضه های پهلو شد 
بدنش پاره پاره از تو شد 
آه از نعل و از دهن قاسم 

🔸شاعر:
#محمد_قاسمی
______________________________